کد مطلب:27899 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

وصیّ آدم












327. پیامبر خداصلی الله علیه وآله:آدم علیه السلام از خدایعز و جل خواست كه وصیّ صالحی برای او قرار دهد. پس خداوندعز و جل به او وحی كرد كه:«من، پیامبران را با نبوّت، گرامی داشتم. سپس گروهی را از میان خلقم برگزیدم و برگزیدگان آنها را وصی قرار دادم».

پس، خداوند - كه یادش بلند باد! - به او وحی كرد:«ای آدم! به شیث وصیّت كن». پس، آدم علیه السلام به شیث - كه همان پسرش هبة اللَّه بود -، وصیّت كرد.[1].

328. امام باقرعلیه السلام:چون مرگ آدم علیه السلام نزدیك شد، خداوند به او وحی كرد كه:«ای آدم! من در فلان روز، روح تو را می گیرم و به سوی خود برمی كشم. پس به بهترین فرزندت كه همان هبه ای (هدیه ای) است كه به تو بخشیدم (یعنی هِبة اللَّه)، وصیّت كن. به او وصیّت كن و آنچه از اسمای الهی و اسم اعظم به تو آموختیم، در اختیارش بگذار و اینها را در صندوقی قرار بده؛ چرا كه دوست دارم زمینم از عالِمی كه علم مرا می داند وحكم مرا می راند، خالی نماند. او را حجّت برخلقم قرارمی دهم».

پس آدم علیه السلام همه فرزندان پسر و دخترش را گرد آورد و به آنان گفت:«ای فرزندان من! خداوند به من وحی كرد كه روحم را به سوی خود برمی كشد و مرا فرمان داد تا به بهترین فرزندم كه هبة اللَّه است، وصیّت كنم. خدا او را پس از من، برای من و شما برگزیده است. به او گوش بسپارید و فرمانش ببرید كه او وصی و جانشین من بر شماست». پس همگی گفتند:مطیع و گوش به فرمان او هستیم و با وی مخالفت نمی كنیم.

آدم علیه السلام فرمان داد صندوقی ساختند. سپس علم خود و اسما و وصیّت را در آن نهاد و آن را به هبة اللَّه داد و پیش از آن، به او چنین گفت:«... چون وفاتت دررسید و آن را احساس كردی، بهترین فرزندت را (آن را كه بیشتر با توست و نزدت گرامی تر است)، بخواه و به او وصیّتی كن (همچون وصیّت من به تو) و زمین را جز با عالمی از خاندان ما، وا مگذار.

پسركم! خداوند - تبارك و تعالی - مرا به سوی زمین، فرو فرستاد و مرا در آن، جانشین خود و حجّتی بر خلقش قرار داد. پس به فرمان الهی به تو وصیّت كردم و تو را پس از خود، حجّت خدا بر خلقش در زمین قرار دادم. پس، از دنیا بیرون مرو تا آن كه وصی و حجّتی برای خدا قرار دهی و صندوق و آنچه در آن است، به او بسپاری، همچنان كه من به تو سپردم و نیز به او اعلام كن كه به زودی مردی از نسل من به نام نوح خواهد آمد كه در زمان نبوّتش، توفان و غرق شدن رخ می دهد كه هر كس به كشتی او درآید، نجات می یابد و هر كس درنیاید، غرق می شود.

به وصیّ خود، سفارش كن كه صندوق و آنچه را در آن است، حفظ كند و چون زمان وفاتش دررسید، به بهترین فرزندش كه بیشتر همراه او بوده و نزدش برتر است، وصیّت كند و صندوق و آنچه را در آن است، در اختیارش بنهد و هر وصی، وصیّتش را در صندوق بگذارد و هر یك این را به دیگری وصیّت كند.

پس، هر كس نبوّت نوح را درمی یابد، باید با او سوار شود و صندوق و آنچه را در آن است، به كشتی نوح برد و هیچ كس جا نمانَد».[2].

329. امام باقرعلیه السلام:آدم علیه السلام به هبة اللَّه سفارش كرد كه این وصیّت[3] را در آغاز هر سال به یاد آورند وآن روز، عیدشان شود. پس، از نوح وزمان بیرون آوردن(وصیّت)، یاد می كردند. در وصیّت هر پیامبری همین گونه آمد تا خداوند، محمّدصلی الله علیه وآله را مبعوث كرد. آنان نوح را با علمی كه نزدشان بود، شناختند و این، همان گفته خداوند عز و جلاست:«لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ ی...؛ [4] همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم...».[5].

330. امام صادق علیه السلام:خداوند به آدم علیه السلام وحی كرد كه:«وصیّت، اسم اعظم، و آنچه را از علم نبوّت برای تو آشكار كردم و آنچه را از اَسما به تو آموختم، به شیث بن آدم بسپار».[6].

331. الكامل فی التاریخ:چون زمان وفات آدم علیه السلام در رسید، به شیث، وصیّت كرد و ساعات شب و روز و عبادتِ در خلوتِ هر ساعت را به او آموخت و او را از توفان [ نوح] آگاه ساخت و ریاست پس از آدم علیه السلام به او رسید.[7].

332. تاریخ الطبری:ذكر شده است كه آدم علیه السلام یازده روز پیش از مرگش بیمار شد و به پسرش شیث، وصیّت كرد و آن را نوشت. سپس وصیّت نوشته شده را به شیث سپرد و به او فرمان داد كه آن را از قابیل و فرزندان او پنهان بدارد؛ چرا كه قابیل، هابیل را از سرِ حسادت - به این كه آدم علیه السلام علم را به هابیلْ اختصاص داده بود -، كشته بود.

پس شیث و فرزندانش علم خود را پنهان داشتند و در نزد قابیل و فرزندانش، علمی كه از آن بهره جویند، نبود.[8].









    1. كتاب من لا یحضره الفقیه:5402/175/4، كمال الدین:1/212، الأمالی، طوسی: 991/442.
    2. تفسیر العیّاشی:77/306/1، بحار الأنوار:2/60/23.
    3. منظور، وصیّت ذكر شده در حدیث پیشین است. (م)
    4. اعراف، آیه 59، هود، آیه 25، عنكبوت، آیه 14، مؤمنون، آیه 23.
    5. الكافی:92/115/8، كمال الدین:2/215، تفسیر العیّاشی:78/311/1.
    6. تفسیر العیّاشی:83/312/1. نیز، ر. ك:الكافی:92/114/8.
    7. الكامل فی التاریخ:58/1، تاریخ الطبری:152/1، البدایة والنهایة:98/1.
    8. تاریخ الطبری:158/1، الكامل فی التاریخ:60/1.